بذارید قبل از اینکه برای تعریف نشخوار فکری سراغ مقالههای مختلف بریم، تعریف خودم از نشخوار فكري رو بهتون بگم.
فرض کنید کل روز وقتی که مشغول انجام دادن هرکاری هستید -میخواید بخوابید، غذا بخورید، حمام برید، تماسی بگیرید، کار کنید، پیاده روی کنید و …- یکی تمام مدت تو ذهنتون داره باهاتون صحبت میکنه؛ یکی که تمام اسرار زندگیتون رو میدونه، نقاط قوت و ضعفتون رو میشناسه، میدونه چی خوشحال/ناراحتتون میکنه و … . بله، اون فرد کسی نیست جز خود شما.
بسته به شرایط، این مکالمه مداوم ذهنی میتونه لذتبخش و گاهی عذابآور باشه. در هر حالت، فکر میکنم یه چیز در رابطه با نشخوار ذهنی ثابت باشه؛ اینکه چقدر میتونه از آدم انرژی بگیره. به عنوان کسی که افکارش رو مدام نشخوار میکنه، قصد ندارم همین اول کار از نشخوار فکری یه اژدهای هفت سر بسازم. راستش به نظرم Overthinking مزایای خودش رو هم داره (در ادامه بیشتر توضیح میدم).
بگذریم؛ بریم ببینیم نشخوار فکری یا نشخوار ذهنی یعنی چه و چه ویژگیهایی داره.
تعریف نشخوار فکری چیست؟
همه ما گاه و بیگاه نگران میشیم، اما دقیقا چه زمانی این مسئله به نشخوار ذهنی تبدیل میشه؟
تعریف نشخوار فکری از اسمش مشخصه: بیش از حد فکر کردن؛ بارها و بارها مرور کردن سادهترین موقعیتها و تجزیه و تحلیل اونها تا موقعی که اوضاع از کنترل خارج بشه. و وقتی که مغز که بیش از حد فکر کنه، نمیتونه این افکار را به اعمال یا نتایج مثبت تبدیل بکنه. به جای اینها، احساس استرس و اضطراب رو در فرد ایجاد میکنه.
اینجا یه سوال ظریف دیگه پیش میاد؛ فرق فکر کردن با نشخوار فكري چیه؟ مثلا شما هفته بعد قصد دارید به سفر برید. وقتی دارید برای همه چیز برنامهریزی میکنید، به کارهایی که میخواید انجام بدید فکر میکنید و جوانب مختلف رو میسنجید، آیا این هم Overthinking به حساب میاد؟
آیا شما هم به نشخوار فكري مبتلا هستید؟
شاید بشه گفت همه ما تا حد خودمون و حداقل هر از گاهی بیش از حد فکر میکنیم. به عنوان پدر یا مادر، فرزند، دانشجو، کارمند یا مدیر عامل، همه ما بخاطر اهمیتی که به کارمون و آدمهای اطرافمون میدیم، بعضی وقتها درباره مسائل مختلف نگران میشیم.
اما، افرادی که واقعا به نشخوار ذهنی مبتلا هستند، اتفاقاتی که قبلا افتادهاند رو چندین بار مرور میکنن. این نگرانیها هم معمولا به آینده مربوط میشن: میتونم قبل از تموم شدن مهلت پروژه رو تموم کنم؟ میتونم یه آپارتمان مناسب برای مادرم پیدا کنم؟ و …
در خیلی از موارد، نگرانیهای ما به ما کمک میکنن تا رو به جلو حرکت کنیم، چون مدام در حال بررسی این هستیم که چطور اونها رو کمتر کنیم. اما در نشخوار فکری این اتفاق نمیفته. نشخوار ذهنی بیشتر یه مفهوم و یه وضعیت منفعل هست تا یه وضعیت فعال. در Overthinking تمام توجه فرد روی اتفاقات گذشته و ساختن نتایج منفی در آینده هست.
این سناریو رو در نظر بگیرید:
شما تصادفا رئیس جدیدتون رو با نام اشتباه صدا میزنید. وقتی بعدا به این موضوع پی میبرید، به چی فکر میکنید و چه احساسی دارید؟
یه آدم معمولی (با میزان نرمالی از نگران بودن) خجالت خفیفی رو حس خواهد کرد؛ و سعی میکنه فردا به نحوی عذرخواهی کنه. بعد هم کلا این اتفاق رو فراموش میکنه و میره پی زندگیش. اما یه Overthinker بارها و بارها این اشتباه سهوی رو تو ذهنش مرور میکنه و سناریوهای مختلفی تو ذهنش میسازه؛ از جمله ترفیع، اخراج، اضافهکاری و …!
این مثال ممکنه کمی اغراقشده و پیشپاافتاده به نظر برسه، امابه خوبی نشون میده که نشخوار ذهنی چقدر میتونه جنبههای مختلف زندگی فرد رو تحت تاثیر قرار بده. پرداختن به اتفاقی در گذشته و پیشبینیهای فاجعهبار، از نشونههای کلاسیک ذهن فردی هست که به نشخوار فكري مبتلاست.
علت نشخوار ذهنی چیست؟
تفکر بیش از حد از قسمت احساسی بدوی مغز (primitive emotional part) ناشی میشه. مانند بسیاری از ویژگیهای اضطراب و افسردگی، نشخوار فکری هم از غرایز اولیه ما برای بقا ناشی میشه.
- ذهن اولیه یا بدوی (primitive mind) همیشه به همهچیز از بدترین زاویه ممکن نگاه میکنه. این به خاطر این هست که مغز بیش از حد هوشیاره، و سعی میکنه ما رو زنده نگه داره. مثلا وقتی تو جنگل هستید و صدای خش خش میشنوید، اصلا فکر نمیکنید که داره باد میاد؛ قطعا به این فکر میکنید که گرازی، ببری چیزی اونجاست و میخواد شما رو بخوره. این کار مغز بدوی هست.
- اما مغز منطقی (intellectual brain) به ما میگه که چون رئیستون رو با اسم اشتباه صدا زدید، قرار نیست شغلتون رو از دست بدید. اما افرادی که مستعد نشخوار فکری هستند، به مغز بدوی میدون بیشتری میدن، و روی بدترین سناریوهایی تمرکز میکنند که به احتمال زیاد اونها رو زنده نگه میداره. نشخوار ذهنی و اضطراب با هم کار میکنند، و استرس و درماندگی رو تشدید میکنند.
نشخوار فكري و رابطه آن با تشدید استرس
وقتی مدام به اتفاقات بد در آینده فکر میکنیم، سر و کله اضطراب خیلی راحت پیدا میشه. از طرفی، توجه به گذشته در نشخوار فکری هم میتونه به شدت ما رو مضطرب کنه. افکار منفی “سطل استرس” ما رو تا جایی پر میکنه که حس میکنیم یه قطره دیگه و یه فکر دیگه، باعث سرریز شدن ما میشه. اما چطور میتونیم سطل استرسمون رو خالی کنیم؟
ما شبها وارد فرایند شگفتانگیز و بهبوددهنده خواب REM میشیم؛ جایی که مغز وقایع روز رو مرور میکنه، و آنها رو از مغز بدوی و احساسی به سمت مغز منطقی منتقل میکنه. مغز رویدادها رو همراه احساسات، و همچنین احساسات سرکوبشده رو طبقهبندی میکنه، و آنها رو برای یه روز دیگر به خاطرات و روایتها تبدیل میکنه.
همچنین، ممکنه مغز از طریق رویاها احساسات نافرجام رو زنده کنه، تا آدرنالین مصرفنشده رو به عنوان بخشی از این فرایند مصرف کنه. کسی که رئیساش رو با اسم اشتباه صدا میزنه، این اتفاق رو یک شبه فراموش نمیکنه؛ اما تا صبح هم بهش فکر نمیکنه.
اما شخص Overthinker انقدرها هم خیلی خوششانس نیست. این افراد معمولا به خاطر این عارضه و بقیه علائم نشخوار فکری نمیتونن درست بخوابن، و خواب حیاتی REM رو از دست میدن. اونا ممکنه چندبار در طول شب بیدار بشن، یا خیلی سخت به خواب برن. و اینطور میشه که روز بعد رو با انرژی کم و خلق و خوی نه چندان خوب شروع میکنن. یه روز دیگه پر از نشخوار فکری!
آیا نشخوار ذهنی یه اختلال روانی هست؟
نشخوار فكري یه اختلال روانی شناخته شده نیست. اما تحقیقات نشون داده که این مفهوم معمولا با سایر بیماریهای روانی ارتباط داره، از جمله:
- افسردگی
- اختلالات اضطرابی
- اختلال وسواس فکری-عملی (OCD)
- اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
یه پژوهش هم رابطهای دو طرفه بین نشخوار فکری و سایر مسائل مربوط به سلامت روان پیدا کرده: سطوح بالای استرس، اضطراب و افسردگی میتونه باعث نشخوار ذهنی بشه. از اون طرف، Overthinking هم ممکنه با افزایش استرس، اضطراب و افسردگی همراه باشه.
بعد از یه اتفاق یا تجربه تلخ، عجیب نیست که بیش از حد مراقب و هشیار باشیم. اما خب این به نوبه خودش میتونه به بیش از حد فکر کردن منتهی بشه. گاهی حتی ممکنه خطری که نگرانش هستیم هم کاملا رفع بشه، اما مغز همچنان تو چرخه نشخوار افکار گیر کنه.
تو مطالب دیگه زوایای مختلف نشخوار فکری رو کامل بررسی کردم. فقط یه مورد رو فراموش نکنید، شما تنها نیستید.
نظر شما راجع به Overthinking چیه؟ شما هم افکارتون رو نشخوار میکنید؟ به نظرتون این ویژگی نکته مثبتی هم داره یا فقط عذابآوره؟
منتظر خوندن نظراتتون هستم؛ و اگه مایلاید از سایت و ادامه فعالیتاش حمایت کنید، میتونید از طریق «حامی باش» اقدام کنید.
38 پاسخ
سلام من تمام ویژگی های روانی رو دارم مثلا : کمال گرایی ، دوشخصیته بودن ، اورتینگ اضافه ، استرس شدید ، اضطراب دائمی و…
اما این ها دلیل نیست که من ادم بد یا بدبختی هستم
باید به نیمه پر لیوان نگاه کنید
من همیشه از مزایای این ها استفاده کردم با اینکه معایب هم داشته
ولی خوب باید با خودتون کنار بیاید
زندگی همینه
سلام محمد عزیز؛
چقدر با نظرت موافقام!
همه ما زوایای تاریک و ویژگیهای نه چندان فوقالعادهای داریم که باید یاد بگیریم کنترلشون کنیم.
از اینکه نظرت رو به اشتراک گذاشتی ممنونم.
ولی شما باید رکان بشب!
داش قرار نیس چون اینجوری ای تا اخر عمرت همین وضعیت رو تحمل کنی. مرحله بعد از شناخت مشکل، حل مشکله. حالا که میدونی اینجوری هستی برو دنبال درمانش نه اینکه بسوزی و بسازی
خیلی دقیق گفتی
از من یکی خیلی حاد بود یعنی جوری که داشت دیوونم میکرد دیگه هرکی این مشکل رو داره خودش درک میکنه
حالا به نظر من اگه میخاین از دستش فرار کنید به کاری که علاقه مند هستید مشغولش بشید خود به خود از بین میره
برا من یکی که اینطوره
سلام دوست عزیز؛
دقیقا راهی که گفتی، امتحان اش رو پیش افراد زیادی پس داده
سلام ولی این وقتی میخوایم بخوابیم اصلا کمک نمیکنه
go to the gym
Yes! :)))
سلام من دقیقا همینم همیشه با دید منفی نگاه میکنم میترسم از آینده دید خوبی ندارم همش استرس دارم اضطراب دارم نمیتونم بخوابم و انقد اینا ادامه پیدا میکنم که آخرش گریه میکنم با فکرای خودم و واقعا دیگ خستم از دست خودم:)
نگاهی به مقالههای «راهکارهای جلوگیری از نشخوار فکری» (که یه مقدار فوریتر هستند) و «درمان نشخوار فکری» (که اساسیتره) بنداز دوست خوبم، که امیدوارم شروع خوبی برای تعدیل حالتی که تجربه میکنی باشن.
من یهو خیلی بی دلیل اظطراب و استرس وحشتناکی میاد سراغم تپش قلب میگیرم بدنم داغ میشه بغض میکنم و نفس کشیدنم سخت میشه احساس بی انگیزگی زیاد دارم و فقط دلم میخاد با خوابیدن از مشکلم فرار کنم واقعا نمیدونم باید چکار کنم تا خوب شم چون دلیل اصلی مشکلم رو پیدا نمیکنم
ماهی عزیز؛
هرزمان فرصت کردی نگاهی به مقاله «اضطراب چیست؟» بنداز
نشانه های پنیک دوست عزیز
دقبقا منم همین مشکل رو دارم بدترینشم نخوابیدن شب هست
بعد یکهو دو روز تمام میخوابم ینی اینقدر فکر میکنم که انگار کوه کندم
سلام متاسفانه همکارم خیلی در زمان نبود من ایراد میگیره از کار من و من همیشه نگران این هستم ایا الان من اخراج میشوم مداوم فکر فکر فکر من یه خودم اورتینگ هستم و منو رها نمیکمه
سلام سحر عزیز؛
به عنوان یک اورتینکر، من هم با دراماهای محل کار و همکاران نهچندان دوستداشتنی بیگانه نیستم.
ما حدودا یک سوم از عمرمون در حال کار کردن هستیم و حال و هوا و آرامشمون در این مدت بسیار مهمه.
پیشنهاد من اینه که با همکارت (که نمیدونم همسطح شماست یا بالاتر یا …) یا سرپرستات صحبتی داشته باشی و مشکل رو یکبار برای همیشه حل کنی. اجازه نده این موضوع هرروز روح و روانات رو آزار بده.
سلام من خیلی خیلی بیش از حد فکرمیکنم حتی درموردکارایی ک هزاران بار انجامشون دادم بازم موقع انجامشون استرس میگیرم قدرت تصمیم گیریم هم خیلی ضعیفه نمیدونم چکارکنم😟
سلام دوست عزیز؛
لطفا نگاهی داشته باش به مقالاتی که بالاتر به mohana معرفی کردم.
سلام من ۱۵ سالمه و درسم یکی از اولین های زندگی و آینده امه ولی من تا پارسال خیلی ادم ریلکسی بودم امسال خیلی خیلی شدید استرس میگیرم جوری که سر امتحان به زور مینویسم چون کف دستام شدید عرق میکنه و به لرزش میوفته با اینکه یاد دارم همه چیو
بعضی وقتا گند میزنم به روابط دوستانه و رفیق هامو از خودم دور میکنم این خیلی رنج اوره:)))
متاسفانه یه لول از این چیزی که میگی بالا ترم به طوری که آنقدر فکر میکنم که کلا از این جهان دور میشم آنقدر سناریو و فکر تو ذهنم هست که تمرکزم 0 هیچ راه حلی هم ندارم دچار افسردگی هم هستم
سلام دوست عزیز؛
پیشنهاد میکنم به مقالاتی که بالاتر به mohana معرفی کردم سر بزنی. امیدوارم اونها تا حدی بتونن بهت کمک کنند.
منم خودم خیلی اورثینک میکنم اما یکی از چیز هایی که کمکم کرد کمترش کنم نوشتن بود هر موقع فکری به ذهنم میرسید و بیرون نمیرفت مینوشتمش یا با یکی از دوستانم که درکم میکرد صحبت میکردم
با سلام
کسی که عاشق میشه و هنوز ابراز علاقه نکرده، همچنین در هیچ کدوم از مراحل زندگیش نشخوار فکری نداشته، آیا نشخوار فکریش در ارتباط با چگونگیه ابراز کردن این علاقه طبیعی هست یا خیر؟
خلاصه بگم، آیا نشخوار فکری با عاشق شدن رابطه ای داره یا نه؟
سلام علی عزیز؛
فکر میکنم مشغول شدن فکر ما در مواجهه با شرایط جدید/سخت/… میتونه عادی باشه، که البته ممکن هست به اورتینک هم تبدیل بشه.
خیلی ببخشید من یه سوال داشتم
من تمام این علائم هارو دارم اما همیشه شاد و خوشحالم و میخندم و به محض اینکه تنها میشم افسردگی بی خوابی استرس و…… میاد سراغم
ایا بازهم من یه فرد اورتینکر هستم؟
سلام دوست عزیز،
در این مطلب سعی کردم به همین سوال پاسخ بدم. اگر هنوز ابهامی داری، شاید بهتر باشه با یه متخصص صحبت کنی.
ضمن اینکه چیزهایی مثل استرس و افسردگی هم مقوله هایی هستند جدا از نشخوار فکری.
سلام ببخشید یک سوال داشتم
این بیماری می تونه حد کم یا متوسط داشته باشه یا فقط صفر و صده ؟
من در این زمینه تخصص آکادمیک ندارم مریم عزیز.
اما تو اونجایی که اطلاعاتم قد میده، مثل خیلی دیگه از ویژگیهای رفتاری، این حالت هم طیف داده و 0 و 100 نیست.
امیدوارم همتون رود خوب بشید و مثل من نشید که حتی دیگه نخابید و نتونید حرفاتونو به کسی بگید 🙂
با من از قصر قصه ها مگو….
با من :به وسعت سکوت بیا!!!!
چرا که ،من دیگر نه منم ،وخانه ام …هرگز پیدا نیست!!!
سلام خانم فاطمه..متاسفانه من از این اختلال رنج میبرم..ممنون میشم کمکم کنید.
توی مقالههای «راهکارهای جلوگیری از نشخوار فکری» (که یه مقدار فوریتر هستند) و «درمان اورتینک» (که اساسیتره) در اینباره صحبت کردم امیر عزیز.
سلام
من ی آدمی بالاتر از اورثینگر خودم رو میبینم.
اما خوشبختانه بدون هیچ افسردگی یا اضطراب و هیجان و نوشخوار فکری منفی…
من خودم رو با عشق میبینم و دنبال درون خودم هستم و پیدایش خودم و باورهای خودم…
همه قشنگ حرف میزنن ولی کسی شبیه حرفاش نیست. اما من خودم رو در قالب حرفام همیشه دیدم…
ارتباط با دیگران خیلی برام سخت شده ، چون هیچکسی رو در حد خودم نمیبینم…
ولی هر کی به این درد دچاره محاله از فوایدش بگه…
آخرین باری ک شب قبل از ساعت ۳..۴ خوابیدم یادم نمیاد
کاش میشد فکر نکرد
جالبه تا همین جمله ی بالا رو نوشتم تو ذهنم گفتم چرا اینو گفتم نباید میگفتم اصلا شاید فک کنم بهتر باشه دوباره گفتم ن کاش میشد فکد نکرددد
فقط آخر شبا 🖤✨
من اتفاقی با این صفحه اشنا شدم
اون قسمتی ک نوشته بود برای یه پیش آمد سناریوهای مختلفی توی ذهن تعریف میکنیم باعث شد تا انتهای مطلب رو مطالعه کنم. چون من هم برای هر اتفاقی ک در طول روز میوفته موقع خواب با خودم بارها و بارها مرورش میکنم و هر بار هم یه جور و با یه سناریوی متفاوت توی ذهنم بازسازیش میکنم. بقیه موارد هم مثل بی خوابی، بی انرژی بودن، استرس بیش از حد، اخلاق بد و … هم در مورد بنده صدق میکنه. منتها سعی میکنم خودم رو کنترل کنم. برای بیخوابی سعی میکنم در طول روز نخوابم حتی اگر روز قبلش 24 ساعت یا بیشتر هم بیدار مونده باشم. اما همیشه موفق نیستم و باز هم هفته ای یکی دوبار بیخواب میشم. سعی میکنم اخلاقم رو کنترل کنم. زود عصبی شدن رو کنترل کنم و این کنترل کردنهای هر لحشه باعث میشه خیلی روم فشار باشه. تپش قلب و نا آرومی و تنگی نفس هم برام غیر قابل تحمل شده. قصد داشتم پیش روانشناس برم. الان ک سایت شما رو مطالعه کردم راحت تر میتونم مشکلاتمو برای روانشناس توضیح بدم. ممنون
خوشحالم که مطالب برات مفید بوده امیر عزیز