“افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند” این جمله معروف استیون هاوکینگ هست که احتمالا شما هم اون رو شنیدید. اما آیا واقعا همینطوره؟
خیلیها افراد ساکت رو عجیبوغریب و بیادب میدونند؛ افرادی که احتمالا به طور پنهانی در ذهنشون در حال قضاوت دیگران هستند. اما در واقعیت، اونها فقط در ذهنشون در حال تجربه یک زندگی دیگه هستند. اونها شاید حرف زیادی برای گفتن نداشته باشند، اما افکار زیادی دارند.
کمتر صحبت کردن و سکوت باعث میشه داخل سرمون راحتتر باشیم، و زمان بیشتری رو اونجا در آرامش سپری کنیم. اما اینکه این موضوع در نهایتا به نفعمون میشه یا نه، بحث دیگهایه که در مطلب دیگه باید بهش پرداخت.
خب، بریم ببینیم چطوریه که بعضیها معتقدند که افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند.
افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند؟
قبل از اینها باید تکلیف کلمه “ساکت” رو مشخص کنیم. واقعا ساکت بودن یعنی چی؟ کی تصمیم میگیره که میزان “عادی” صحبت کردن چقدره؟
افراد مختلف ممکنه به دلایل مختلفی مثل خجالتی بودن، اضطراب، درونگرایی یا فقط به عنوان یک ویژگی شخصیتی، ساکت باشند. پذیرفتن هریک از این دلایل، اون هم وقتی جامعه اصولا به بند کفشاش هم نیست، کار سادهای نیست.
مثلا خیلی جاها گارد عجیبی در برابر درونگرایی وجود داره، و همه تمام تلاششون رو میکنند تا با محرکها و جایزههای مختلف، اونها رو به صحبت و مشارکت بیشتر سوق بدن.
بخش بزرگی از جامعه افراد پر سروصدا و جسور رو (برای هرچیزی و هرکاری) ایدهآل میدونه. و وقتی کسی در این چارچوبها نگنجه، برداشت اشتباه دربارهاش زیاد پیش میاد. بنابراین، وقتی در پیچ و خم ذهنتون مشغول گشتوگذار هستید، دیگران ممکن است سکوت شما رو به شکل دیگهای برداشت کنند.
البته احتمالا میتونید این افراد رو درک کنید. شما قطعا احساس عادی بودن دارید، اما دیگران حرف نزدن شما رو حمل بر بیادبی، تکبر یا مخالفت میدونند. البته با وجود این قضاوتها، دلایل پشت سکوت شما همیشه هم انقدر ناخوشایند نیستند. هر چی نباشه، گویا افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند! به روشهای زیر:
تفکر عمیق
افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند، چون معمولا و اکثرا افکار عمیقی دارند. در مواجهه با مسائل گوناگون، خیلیها به یه کامنت سطحی بسنده میکنند، اما افراد ساکت کمی بیشتر به اونها میپردازند. اونها به لایههای عمیقتر میرن تا ببینند دیگه چه چیزی وجود داره. همونطور که میتونید تصور کنید، این کار زمان بیشتری میبره، به همین خاطر اونها ساکتتر هستند.
وقتی کسی نظر جالبی میده، یه فرد ساکت میتونه اون رو به روشهای مختلف دریافت و بررسی کنه. ذهن اونها ممکنه نظریهپردازی کنه، به مفاهیم بزرگتر فکر کنه، وارد فاز طوفان فکری بشه و … البته دلیل دیگهای هم برای عمیق بودن افکار این افراد وجود داره. اینطور نیست که همه افراد ساکت فیلسوف نظری باشند، خیلی از اونها به شدت به گوش دادن علاقهمند هستند.
گوش دادن برای افراد ساکت حس طبیعیتری داره. اگه کمتر صحبت میکنید، احتمالا پاسخهای کمتری به ذهنتون میاد. نتیجه؟ بهتر و واقعیتر میتونید به حرفهای بقیه گوش بدید. در حدی که بعضیها شما رو مثل یه تراپیست میدونند، چون به اونها اجازه میدید واقعا خودشون رو ابراز کنند. البته نظرات متفکرانه و سوالات خوبی هم که میپرسید بیدلیل نیست.
ارزیابی کردن
یکی از ویژگیهای خوب افراد ساکت اینه که اونها معمولا بیشتر از بقیه قبل از صحبت کردن فکر میکنند. خیلیها مکالمه رو مثل یه مسابقه میدونند، اما افراد ساکت قبل از هر چیز فضایی برای ارزیابی افکارشون ایجاد میکنند.
اونها عجلهای برای حرف زدن ندارند، و حداقل چند ثانیهای به انواع موقعیتها اجازه تنفس میدن. حتما خودتون میدونید این عادت چقدر میتونه تنش ارتباطات مختلف رو کم کنه. برخلاف افرادی که زیاد صحبت میکنند، اونها راحتتر ارزیابی میکنند که آیا نظراتشون مناسب/مفیده یا نه، و آیا اوضاع رو بهتره میکنه یا نه؟
اینکه افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند، باع میشه وقتی هم که بالاخره چیزی بگن، از فضا برای ارزیابی مثبت یا منفی بودن پاسخشون سریع استفاده کنند. اگر اوضاع مثبت باشه که فبها؛ اگر هم نه، زودتر مراحل جبران و عذرخواهی رو استارت میزنند.
شوخطبعی خاص
یکی دیگه از مزایای گوش دادن واقعی به دیگران اینه که میشه اطلاعات رو عمیقتر پردازش کرد. و این میتونه به شوخیهای واقعا خندهدار و هوشمندانه منجر بشه.
اگرچه افراد ساکت همیشه شوخیهای موجود در ذهنشون رو به اشتراک نمیذارن، اما اکثر اونها شوخطبعی خاص خودشون رو دارند: دارک و طعنهآمیز، ساختن جناسهای خندهدار و …
اینطوری بگم، اینکه افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند به کنار، ولی اگه اونها برونگراتر بودند، بعضی از اونها قطعا کمدینهای موفقی میشدند.
نشخوار فکری
تمایل افراد ساکت به فکر کردن میتونه مفید باشه، اما میتونه به یه مشکل هم تبدیل بشه. اگه اونها به دلیل اضطراب اجتماعی ساکت باشند، این موضوع بغرنجتر میشه.
بیش از حد فکر کردن یا overthinking منجر به ارزیابی بیش از حد میشه؛ و فرد رو از نقطه منطق وارد قلمرویی میکنه که از واقعیت فرسخها فاصله داره. این حتی میتونه منجر به احساسات منفی مثل استرس، اضطراب و افسردگی بشه.
این افراد ممکنه در مکالمات بیش از حد فکر کنند، در نتیجه حتی کمتر حرف بزنند. اونها منتظر یه لحظه عالی برای گفتن چیزی به گروه میمونند، یا در ذهنشون بیش از حد مشغول خلق یه نظر عالی هستند. نتیجه این میشه که ممکنه کلا چیزی نگن. اینجا هم افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند، اما در نهایت اونقدرها هم به نفعشون نمیشه.
طوفان فکری بد و بیراه!
چیزهای خیلی خوبی درباره افراد ساکت وجود داره، اما همه ما فرشته مهربون نیستیم 😊 اگرچه افراد ساکت متفکران عمیقی هستند، اما اونها هم در لحظاتی ناراحت و آزرده میشن.
ممکنه سکوت رو با عدم تایید اشتباه گرفت؛ اما گاهی اوقات واقعا همینطوره. افراد ساکت ممکنه در ذهنشون مشغول ایجاد نظراتی باشند که هیچوقت به اشتراک نخواهند گذاشت، از جمله بد و بیراه! مخصوصا وقتی کسی آنها رو با کلیشههای بیسر و ته آزار میده: “چرا اینقدر ساکتی؟”
کسی نمیگه که اگه افراد ساکت پرسروصداترین افکار را دارند همیشه به خاطر تفکر عمیق و اهداف والاست؛ اما این واقعا یه مزیته که اونها بیشتر توهینهای خلاقانه رو در ذهنشون نگه میدارند.
نتیجه
در حالی که افراد ساکت با قضاوت برخی افراد پر سر و صدا مواجه میشن، در مغز اونها اتفاقات زیادی میفته. افرادی که ذهن فعال دارند، میتونن از اون به نفع خود استفاده کنند؛ مثلا به شنوندههای بهتری تبدیل بشن و قبل از صحبت کردن فکر کنند. به طور غیر منتظرهای، اونها همچنین میتونند با شوخیهای خندهدار شما رو غافلگیر کنند.
با این حال، ذهنهای پر سروصدا همیشه خوب نیستند. این میتونه به اورتینکینگ و مشکلاتی که به دنبال اون میاد هم دامن بزنه، از جمله عوارض نشخوار فکری.
اگه مایلاید از سایت و ادامه فعالیتاش حمایت کنید، میتونید از طریق «حامی باش» اقدام کنید