تستهای شخصیت (Personality Tests) اصولا جذاب هستند. اونایی که به این تستها اعتماد دارند، از تصدیق فکرهایی که راجع به خودشون میکنند لذت میبرند (یا از ایدههای جدیدی که پاسخ تست بهشون میده شگفتزده میشن)، و اونهایی که کاملا اونها رو فاقد معنی میدونند هم هرازگاهی محض فان و سرگرمی امتحانشون میکنند.
و خب، فکر نمیکنم کسی واقعا منکر این موضوع باشه که تستهای شخصیت گاهی اوقات بینش جالبی درباره ویژگیهای شخصیتی افراد ارائه میده. این موضوع حداقل به قدری جدی تلقی میشه که سازمانها، کسبوکارها و حتی مشاورهای تحصیلی (و …؟) از این تستها استفاده میکنند و با تکیه به نتایجشون تصمیمهای مهمی هم میگیرند.
با این حال، خیلی از روانشناسها تستهای رنگ و وارنگ شخصیتی رو به دیده تردید نگاه میکنند؛ و برخی از اونها معتقدند که اعتبار اونها به طور رسمی آزمایش نشده و اصلا علمی نیستند.
تاریخچه تستهای شخصیت
اوایل قرن بیستم بود که تستهای شخصیت توسعه پیدا کردند. از این تستها گاهی در طول جنگ جهانی اول استفاده میشد، تا مشخص بشه آیا سربازها از نظر روانی برای هدایت هواپیما مناسب بودند یا خیر.
روانشناسها شروع کردن به ایجاد انواع مقیاسهای شخصیتی، اما اعتبار اینکار از همون موقع زیر سوال بود. چرا؟ چون ممکن بود پرسشنامهها اصلا چیزی که قصد اندازهگیری اون رو داشتند، اندازهگیری نکنه.
این تستها بر اساس احساسات و مفروضات محققها درباره شخصیت ایجاد شدند. تستهایی که در قرن بیستم خلق شدند، برای اهداف مختلفی به کار رفتند. در ادامه تستهای شخصیت و چیزی که قصد دارند بسنجند رو دقیقتر بررسی میکنیم:
تست شخصیت چیست؟ بررسی معروفترین تستها
بیشتر آزمونهای شخصیتی یه پرسشنامه خودگزارشدهی دارند (یعنی پرسشگر و محقق در اون دخالتی ندارند) که ویژگیهای شخصیتی مثل درونگرایی و برونگرایی رو اندازه میگیرند. چندتا تست شخصیت معروف وجود داره:
- تست مایرز-بریگز (MBTI یا Myers Briggs Type Indicator)
- تست دیسک (DISC)
- وینسلو (Winslow)
- هگزاکو (Hexaco) یا مدل 6 عاملی شخصیت
- بیگ فایو (Big Five) یا مدل 5 عاملی / مدل پنج فاکتور
این آزمونها اهداف مشابهی دارند، اما معیارهای متفاوتی رو اندازهگیری میکنند. در شرایط و زمینههای مختلف هم بعضی از اونها محبوبتر هستند. دوتا تست اول به شدت معروف و پراستفاده هستند، برای همین بد نیست مرورشون کنیم:
تست مایرز-بریگز (MBTI)
یکی از معروفترین تستهای شخصیت، تست MBTI هست که تقریبا توی هرزمینه و حوزهای استفاده شده و میشه. در کمترین حالت، افراد کنجکاو بارها و بارها این آزمون رو امتحان میکنند تا ببینند چه نتیجهای میگیرند.
تست MBTI که در دهه 1940 توسط ایزابل مایرز (Isabel Myers) و مادرش کاترین بریگز (Katherine Briggs) ایجاد شد، از قدیمیترین آزمونهاییه که در محیطهای حرفهای یا درمانی استفاده میشه. MBTI تا حدی تحت تأثیر نظریههای تیپ شخصیتی کارل یونگ هست (Carl Jung) و شامل 93 سوال میشه.
تکمیل این تست 15 تا 25 دقیقه طول میکشه و برای اندازهگیری این ویژگیهای طراحی شده:
- درونگرایی یا Introversion (I) در برابر برونگرایی یا Extraversion (E): جایی که فرد ترجیح میده توجه و انرژیاش رو متمرکز کنه
- حس یا Sensing (S) در برابر شهود یا Intuition (N): اینکه فرد چطور اطلاعات رو جذب میکنه
- تفکر یا Thinking (T) در برابر احساس یا Feeling (F): اینکه فرد چطور و بر چه مبنایی تصمیم میگیره
- قضاوت یا Judgment (J) در برابر ادراک یا Perception (P): اینکه فرد چه موضعی در برابر بقیه داره
در پایان تست، شرکتکننده نتیجهای مثل INFJ، ESFP، ESTP و … رو دریافت میکنه. این حرفها ابعاد روانشناختی فرد و تسلطاش روی هریک از ویژگیهای بالا رو نشون میده، که به عنوان ترجیح اولیه شناخته میشه.
تست دیسک (DISC)
یکی دیگه از روشهای محبوب برای ارزیابی شخصیت، تست DISC هست که تسلط (Dominance)، نفوذ (Influence)، ثبات (Steadiness) و وظیفهشناسی (Conscientiousness) رو اندازه میگیره.
نتیجه این تست نشون میده که فرد توی چه گروهی از چهارگروه اصلی قرار میگیره: باثبات، متقاعدکننده، تسلطگرا یا وظیفهشناس؟ مثلا شخصیت نوع D نشوندهنده فردی رک، قاطع و مصمم هست؛ در حالی که نوع S دلسوز، محتاط و صبور در نظر گرفته میشه.
صرف نظر از اینکه چه معیارهایی در این تستها مدنظر گرفته میشن، هدف اونها ارائه تصویر واضحتری از شخصیت افراده. برچسبهای استفادهشده در این آزمونها شاید بینشی درباره مشاغل و موقعیتهای سازمانی که فرد ممکنه در اونها برتری داشته باشه، ارائه بده، اما اعتبار و دقت آنها در طول سالها بارها زیر سوال رفته.
آزمونهای شخصیت چقدر قابل اطمینان هستند؟
یکی از نگرانیهای اصلی که درباره این تستها وجود داره، مربوط به افرادی میشه که بین دستهها قرار میگیرند (و نه دقیقا در گروهی خاص). از نظر برخی محققها، این تستها بیش از حد سیاه و سفید هستند و هیچ ناحیه خاکستریا ندارند.
مثلا یه آزمون شخصیت ممکنه دو فرد مختلف رو به ترتیب درونگرا و برونگرا معرفی کنه، در صورتی که پاسخهای اونها ممکنه کاملا مشابه باشه. اگه یه نفر تست MBTI رو انجام بده و به سختی به آستانه درونگرا بودن برسه، و یه نفر دیگه اونقدر امتیاز بالایی بگیره که برونگرا باشه، علیرغم پاسخ مشابه به بیشتر پرسشها، به ترتیب برچسب I و E به اونها زده میشه.
یه نگرانی دیگه اینه که نتایج افراد ممکنه در یه دوره خیلی کوتاه تغییر کنه. برای افزایش قابل اعتماد بودن تستها در این حالت، پیشنهاد میشه که افراد دوبار تست بدن. (آزمون دوم چندهفته بعد از دفعه اول)
از نظر کاربرد عملی، تحقیقات نشون میده که نمره آزمونها لزوما با نقشهای شغلی و موفقیت در اونها مطابقت نداره. همچنین، ممکنه که افراد در گروههای خاص، مثل 16 نوع در MBTI، اصلا دستهبندی هم نشن.
تست شخصیت در محیطهای کاری و دانشگاهی
چون شواهد کمی وجود داره که نشون بده میشه افراد رو به طور دقیق در گروههای تیپهای شخصیتی قرار داد، این سوال پیش میاد که آیا اصلا باید از این تستها به طور منظم استفاده بشه یا خیر.
گذشته از مشکوک بودن میزان دقت این آزمونها، یه دلیل دیگه برای استفاده کمتر از تستهای شخصیت اینه که این تستها پتانسیل سوءاستفاده توسط افراد صاحب قدرت (مثلا مدیرهای استخدام) رو دارند. چنین افرادی ممکنه به این باور برسند که افراد خاصی برای یه شغل مناسباند، و استخدام باید بر اساس نتایج آزمون باشه تا تجربه و اعتبار.
با این حال، مثلا وبسایت رسمی Myers-Briggs در پاسخ به منتقدها میگه که هیچوقت برای “اندازهگیری استعداد یا پیشبینی عملکرد” طراحی نشده. در عوض، این تست میتونه در شناسایی سبکهای یادگیری ارزشمند باشه، و دانشآموزها رو در مسیر شغلیشون راهنمایی کنه. همچنین، میتونه در زمینه مدیریت استرس و تیمسازی کمککننده باشه.
حتی بقیه تستهای روانشناختی مثل Big Five (که پارامترهایی شبیه به MBTI رو اندازهگیری میکنه) میتونه سوگیریهایی رو ایجاد کنه. برخی از محققها میگن که بیگ فایو نسبت به سایر آزمونها اعتبار بیشتری داره، چون به صورت تجربی و با داوری همتا (Peer Review) ایجاد شده و در امتیازاتاش ثبات دیده میشه.
اما این تست هم ممکنه در تمام فرهنگها سازگار نباشه، و منجر به سوگیری در استخدام بشه. مثلا اگه فردی در روانرنجوری امتیاز بالایی داشته باشه، اما در برونگرایی نمره کمی کسب کنه، احتمال داره صرفا به خاطر همین امتیازها موقعیتهای شغلی رو از دست بده.
تستهای شخصیت احتمالا قابل اعتمادترین راه برای توصیف افراد نیستند؛ برای همین باید در مدرسهها و سازمانها با احتیاط از اونها استفاده بشه. با وجود سوگیریهایی که ممکنه در فرآیند پذیرش و استخدام ایجاد بشه، این آزمونها میتونند ابزاری باشند برای شناخت بهتر درباره نحوه یادگیری و مدل برقراری ارتباط در افراد مختلف.
تستهای شخصیت به عنوان ابزاری برای درمان (تراپی)
آزمونهای روانشناختی شخصیت ممکنه در زمینههای خاصی کاربرد خوبی داشته باشند. شاید یکی از مفیدترین جنبههای این تستها، توانایی آنها در برانگیختن فکر و گفتوگو درباره اینکه چرا مردم فلانطور فکر میکنند و رفتار میکنند، باشه. اونها راه رو برای بحث درباره تفاوتهای شخصیتی هموار میکنند و برچسب مفیدی برای ویژگیهای شخصیتی ارائه میدن که درک اونها رو سادهتر میکنه.
متخصصان سلامت روان بعضا از مراجعهکنندههاشون میخوان که برای باز کردن بابِ بحث و گفتگو، یک تست شخصیت (معمولا MBTI) انجام بدن. درمانگر ممکنه نتایج تست رو بررسی کنه، و ببینه افکار و احساسات مراجعه نسبت به نتیجههای تست چیه.
اونها ممکنه نگاهی عمیق به این داشته باشند که چرا مراجع با نتیجه همزادپنداری میکنه/نمیکنه، و از نتایج برای نشون دادن اینکه تیپهای شخصیتی مختلف معمولا چطور در روابط، در محل کار و در زندگی روزمره عمل میکنند، استفاده کنند.
هرشخص منحصربهفرده و ویژگیهای شخصیتی ظریفی دارد که معمولا با نتیجه این تستها قابل توضیح نیستند. به همین خاطر، روانشناسان باید در نحوه استفاده از این آزمونها به عنوان ابزاری برای کاوش درمانی احتیاط کنند.
نظر شما درباره تستهای شخصیت چیه؟
افراد زیادی به تستهای شخصیتی علاقهمند هستند تا خودشون رو بهتر بشناسند و دلیل رفتارها و کارهاشون رو بهتر درک کنند. این آزمونها میتونن دیدی ابتدایی از نحوه کنار اومدن ما با مشکلات و مدیریت تعارض بهمون ارائه بدن. با این حال، درک شخصیت همیشه هم ساده نیست، به خصوص برای افرادی که مشکلات سلامت روان رو تجربه میکنند.
نظر شما درباره تستهای شخصیت چیه؟ آیا همیشه نتیجهشون با واقعیت مو نمیزنه و بهشون ایمان دارید، یا اینکه تجربهتون متفاوت بوده؟
منتظر خوندن تجربههاتون هستم؛ و اگه مایلاید از سایت و ادامه فعالیتاش حمایت کنید، میتونید از طریق لینک «حامی باش» اقدام کنید.