با ظهور «مدل پنج عاملی شخصیت» یا Big Five، روان رنجوی دیگه فقط یه پاسخ گذرا به مشکلات زندگی تلقی نشد، بلکه به عنوان ویژگی شخصیتیای در نظر گرفته شد که میتونه در درازمدت هم پایدار بمونه.
گاهی اوقات گفته میشه که مدل پنج عاملی، شامل روانرنجوری (neuroticism)، برونگرایی (extraversion)، سازگاری (agreeableness)، استقبال از تجربه (openness) و وظیفهشناسی (conscientiousness) از نظر آماری به هم ربطی ندارند.
اما تحقیقات نشون میده که برونگرایی در Big Five با روان رنجوری (یعنی تمایل طولانیمدت به یه حالت عاطفی منفی یا اضطراب) رابطه عکس داره. اینطور بگم: درونگراها (به طور متوسط) از برونگراها روان رنجورتر هستند.
درونگرایی و روان رنجوری
در «مدل پنج عاملی شخصیت»، روان رنجوری حالات یا احساسات منفی و همچنین ثبات حالت عاطفی فرد رو در طول زمان ارزیابی میکنه. افرادی که افکار، خلقوخو و احساسات منفی بیشتری دارند، و همچنین اونهایی که از نظر عاطفی ثبات ندارند، نمره بالاتری در این معیار میگیرند.
این “ثبات“ی که ازش صحبت میکنیم، از متغیر قاطع یا assertive (A) در مقابل متلاطم یا turbulent (T) که به دنبال 16 تیپ شخصیتی مایرز-بریگز یا IMBT میاد (مثل INFJ-T) گرفته میشه. پس اگه درونگراها واقعا ثبات عاطفی کمتری دارند، میتونیم انتظار داشته باشیم که تعداد درونگراهای متلاطم از درونگراهای قاطع بیشتر باشه.
با توجه به تحقیقاتی که نشون میده برونگراها معمولا شادتر و کمتر روان رنجور هستند، به نظر میرسه بین بعضی از نظریهپردازهای پنج بزرگ و روانشناسی مثبت، این حس وجود داره که برونگرا بودن بهتره.
در مقابل تعدادی از تایپولوژیستهای مایرز-بریگز به شدت به این ایده که درونگراها روان رنجورتر هستند اعتراض کردند، که کاملا قابل درکه. اصولا جامعه مایرز-بریگز همیشه از همه تایپهای شخصیتی دفاع کرده، و هریک رو نقش منحصر به فرد و ارزشمندی در جهان میبینه.
گفتن اینها برای زیر سوال بردن «مدل پنج عاملی شخصیت» نیست. هرچی نباشه، ما در جامعهای زندگی میکنیم که بیشتر طرفدار برونگراهاست. پس از اینکه برونگراها شادتر هستند نباید تعجب کنیم. و اگه به حداکثر رسوندن شادی هدف نهایی باشه (همونطور که برای بخش اعظمی از مردم همینطوره)، متوجه میشیم که چرا ترویج برونگرایی به عنوان وسیلهای برای زندگی شادتر وسوسهانگیزه.
اما این موضوع اونقدری که در نگاه اول به نظر میرسه، ساده/واضح نیست. مثلا برای کسب امتیاز بالای روان رنجوری، فرد باید با زندگی درونیاش هماهنگ باشه؛ مهمتر از اون، دربارهاش صادق هم باشه. افرادی که خودآگاهی کمتری دارند، معمولا پاسخهای مطلوب اجتماعی (یعنی روان رنجوری کم) رو انتخاب میکنند.
و به نظر میرسه که برونگراها بیشتر مستعد این باشند.
درونگرایی و درون نگری
برونگراها عاشق تحریکهای خارجی هستند؛ هرچه بیشتر، بهتر. اونها دوست دارند همیشه مشغول باشند، پروژهها و تعهدهای زیادی داشته باشند، تلویزیون رو برای سروصدای پسزمینه روشن نگه دارند و در انواع و اقسام رویدادها و موقعیتهای اجتماعی شرکت کنند.
انگار که ذهن برونگراها به جمجمهشون محدود نمیشه، و دامنه اون به دنیای خارج گسترش پیدا میکنه. همونطور که کارل یونگ متوجه شد، برونگراها در دنیای بیرونی/عینی جذب میشن. در نتیجه برونگرایی فرصتهای کمتری رو برای درونگرایی و عارضههاش فراهم میکنه، که برای بسیاری از افراد برون گرا کاملا خوب و مطلوبه.
در واقع ساکت نشستن، به تنهایی وقت گذروندن و دروننگری برای افراد برونگرا به اندازه جمعهای پر سروصدا برای درونگراها ناراحتکننده و غیر جذابه. از طرف دیگه، لحظههای آروم و ساکت اما برای درونگراها کوچکترین اضطراب رو ایجاد نمیکنه. سکوت دنیای بیرون، دری رو برای «دروننگری» باز میکنه، یعنی توجه به چیزی که در ذهن، بدن و روح فرد اتفاق میفته.
این روند میتونه هربار حال و هوای خودش رو داشته باشه؛ مثلا خوب، خنثی، سخت یا حتی ترکیبی از اونها. فرق مهماش اینجاست که درونگراها به نحوی با این حالت احساس راحتی میکنند، و در گشتوگذارهای درونی (و چالشهای احتمالی اون) مهارت دارند. و خب، این تمایل درونگراها به درون نگری ممکنه منجر به روان رنجوری بیشتری در اونها بشه.
درون نگری چه فایدهها و ایراداتی داره؟
درون نگری فقط باعث نمیشه فرد روان رنجوری بیشتری رو تجربه کنه و مزایایی هم داره، مثلا:
- پیدا کردن ایدههای جدید یا خلاقانه
- حل مشکلات چالشبرانگیز
- کنار آمدن با احساسات سخت یا تجربههای چالشبرانگیزِ زندگی
- به دست آوردن بینش برای درک خود، بهبود و التیام، هدفیابی و جهتیابی
البته که عیب و ایرادهای احتمالی درون نگری رو هم نباید فراموش کرد، از جمله:
- احساس تنهایی، انزوای اجتماعی، ترس و غیره.
- تحلیل بیش از حد یا حتی اورتینک تا حدی که نتیجه معکوس داشته باشد
- تبدیل شدن یه گلوله برفی از افکار و احساسات منفی به یک بهمن به تمام معنا
- نارضایتی، وقتی که ایدهآلها و خیالپردازیها محقق نمیشن
درک اینکه چطور جنبههای خاصی از روان رنجوری (مثل اضطراب، افسردگی و خودآگاهی) در «مدل پنج عاملی شخصیت» میتونه با نشخوار فکری یا دروننگری بیش از حد بدتر بشه، اصلا سخت نیست. همونطور که دیدیم، اگه چیزی اشتباه پیش بره، افکار، خلقوخوی و احساسات منفی مثل یه بهمن فرد رو با خودش میبره.
از اون طرف، برونگراها با انجام کارهای به شدت نرمال (البته برای برون گراها) مثل وقت گذروندن با دیگرون، شانس کمتری برای گیر افتادن در چنین سناریوهایی و افسرده شدن دارند. به جای اون، این افراد بیشتر مستعد مشکلات سلامتی یا فرسودگی شغلی هستند. برونگراها یه مسیر شیبدار رو سریع و باقدرت میدوند، تا اینکه بدنشون دیگه کشش نداشته باشه.
آیا دروننگری ارزشاش رو داره؟
با در نظر گرفتن این موضوع، به یه سوال کلیدی برای درونگراها میرسیم: آیا درون نگری اصلا ارزشاش رو داره؟ اینطور بگم: آیا درونگراها باید به خاطر عادتشون در تأمل درونی، ناراحت و ناراضی باشند؟
اینکه از درونگراها، مخصوصا درونگراهای شهودی (intuitive یا N)، بخواید دروننگر نباشند و در خودشون تامل نکنند، مثل اینه که از یه ماهی بخواید شنا نکنه. جنبههای منفی بالقوه دروننگری هرچی هم باشه، بیشتر درونگراها جلوگیری و دوری از اون رو ناراحتکنندهتر میدونند.
مثل فیلسوفهای گذشته که همیشه هشتشون گرو نهشون بود، اما حاضر نبودند کار دیگهای انجام بدن. یه کار ثابت با درآمد خوب قطعا بهتر به نظر میرسه و معقولتره، اما در اون صورت چیز عمیقتری به خطر میفته. چیزی که برای درونگراها فوقالعاده ارزشمنده.
معمولا وقتی درونگراها احساس کنند که از طریق درون نگری چیز معنادارتری به دست میارن، میتونند تمام مشکلاتِ مسیر رو با رضایت تمام پشت سر بگذارند.
چطور در باتلاق افکار منفی غرق نشیم؟
هرچند پرهیز از دروننگری و تاملات درونی برای درونگراها معمولا یه آپشن نیست، اما به این معنی نیست که راهی برای کاهش مشکلاتاش و به حداکثر رسوندن مزایاش وجود نداره.
یکی از مهارتهای به ظاهر ساده (که گفتناش سادهتر از انجام دادناش هست)، تشخیص زمان مناسب برای متوقف کردن اونه. یعنی وقتی که فرد باید کانالاش رو عوض کنه و اجازه بده ناخودآگاه کارش رو انجام بده. همونطور که قبلا گفتیم، درونگراها ممکنه مسائل رو بیش از حد تجزیه و تحلیل کنند تا جایی که نتیجه معکوس بگیرن.
یه مهارت مفید دیگه، که معمولا با تمرینهای مدیتیشن انجام میشه، شناخت و بعد رها کردن افکار و احساسات منفیه. با از بین بردن چنین فکرهایی در نطفه، افراد درونگرا میتونند معایب این حالت رو به حداقل برسونند. توسعه این مدل مهارتها و استفاده از تکنیکهای جلوگیری و درمان اورتینکینگ هم میتونه کمککننده باشه.
اگه مایلاید از سایت و ادامه فعالیتاش حمایت کنید، میتونید از طریق «حامی باش» اقدام کنید